هنرپیما

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

so far...so close...

بعضی موسیقی ها را نباید شنید؛ باید زندگی کرد.

هر قطعه ، توصیف جامع بی زبانی است از وقایع زندگی.

بی آنکه از خوداگاه ذهنت عبور کند تا حلاجی شود و با نطق و کلام درامیزد ، از میانه روح میگذرد و مفاهیم را به جانت مینشاند.

این زیباترین زبان بی زبانی دنیا نیست که شنیده میشود اما سخن نمیگوید،حرف میزند اما به کلام درنمیاید...؟

بشنوید از همکاری محمدرضا علیقلی و رضامیرکریمی

و بخوانید از درخشش زایش این اثر

پائولا

اینروزها مشغول خواندن کتابی هستم به نام پائولا اثر ایزابل آلنده.

سرگذشت‌نامه ای که ایزابل برای دخترجوانِ به اغما رفته اش مینویسه و از ریزترین جزییات زندگی اش توصیف میکنه ؛ هر از گاهی دخترش رو مورد خطاب قرار میده و باهاش گفت و گو میکنه. در حقیقت دلیل نوشتن این کتاب، خالی کردن تمام احساس و هیجانات ناشی از این واقعه تلخ برای مادریه که بچه شو داره از دست میده و بین مرگ و زندگی تو تعلیق گیر کرده ، کاری از دستش برنمیاد و نمیدونه باید چی کار کنه و بالاخره شروع میکنه به نوشتن چون اطمینان نداره بعد از بیدار شدن دخترش، حافظه ی قبلی رو داشته باشه.

نمیدونم اتفاقی بوده یا کلا به این نوع کتابها گرایش دارم اما چند سال پیش تو کتابخونه دانشگاه کتابی پیدا گردم به اسم مرگ آرام اثر سیمون دوبووار. این کتاب شرح ماوقع شش هفته دوره بیماری مادر سیمون هست که طی این دوره، زندگی گذشته و ارتباطش با مادر رو توصیف میکنه و سرانجام مادرش رو از دست میده.

ایزابل؛ زنی پرشور و عاطفی شیلیایی، رابطه گرمی با دخترش داره . برعکس سیمون که نفرتی از مادرش از دوران نوجوانی به دوش میکشه. هر دو کتاب درباره دوران تلخ سپری کردن بیماری در کشاکش ارتباطات مادر-دختری نوشته شده. هردو کتاب از دو نویسنده زن فمنیست مقاوم در برابر سختی.اما این اتفاقات حساس که با کودکی و مهر مادری پیوند خورده، هر زنی رو به اصل و فطرتش که رابطه "مادر و فرزندی" رو تو وجودش پرورش میده، برمیگردونه.حتی اگر از سرسخت ترین زنان سیاسی و اجتماعی باشه.

هر دو کتاب نثر گیرا و جذابی دارند که تصویرسازی خوبی از اون دوران برای خواننده ترسیم میکنن. تو گویی با ایزابل به حال و هوای گرم و صمیمی خانواده پدربزرگ تو شیلی ؛ و با سیمون به زندگی معمولی نچسب شهری فرانسه سفر میکنیم.